غارعلیصدر
صبح ساعت نه بود که از خواب بیدار شدیم و صبحونه نخورده زودی آماده شدیم تا به همراه خاله ها و مامان نگار اینا بریم غار علیصدر.نهار مهمونخاله مرضیه بودیم رفتنی که تو راه همش خواب بودی وقتی رسیدیم وقت نماز بود و همه باهم رفتیم نمازخونه نماز خوندیم.هوا خیلی سرد بود با اینکه کلی لباس تنت کرده بودم لپای خوشگلا یخ کرده بود بعد از نماز رفتیم رستوران برای صرف نهار.بماند که موقع سفارش غذا دایی محمد و بابا و عمو داریوش چقدر عمو حمید رو اذیت کردن و کلی خندیدیم نهار رو که خوردیم آماده شدیم بریم داخل غار.بعد ازاینکه جلیقه های نجات رو تحویل گرفتیم رفتیم داخل.بار دومم بود می اومدم ولی خب نسبت به اون سالی که من اومدم کلی تغییر کرده بود هوای داخل غار خ...
نویسنده :
مامان نفیسه
1:13